روایتی عشقی که رنگ خدا داشت؛ درسهای زینبی از همسر حاج رمضان/شهید ایزدی در لبنان چه کرد؟
- 23 آذر 1404 – 14:20
- اخبار استانها
- اخبار گیلان
42 سال عشق، همراهی و مجاهدت؛ از جنگ تحمیلی تا حضور در لبنان و جبهه مقاومت؛ همسرِ شهید سرلشکر پاسدار محمد سعید ایزدی از لحظه به لحظه زندگی مشترک و صبر و ایستادگی زینبی میگوید.
استانها
به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، همزمان با میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) و هفته زن، اطلاعیهای به دستم رسید که حال و هوایی متفاوت داشت؛ تصویری از شهید سرلشکر پاسدار محمد سعید ایزدی، پناهِ ستمدیدگان جهان و فرمانده جبهه مقاومت روی پوستر اطلاعیه میدرخشید. چشمان نافذ شهید گویی مأموریتی بر دوشم گذاشته بود بیآنکه به برنامهها و مشغلههایم فکر کنم، تصمیم گرفتم خودم را به این مراسم برسانم؛ مراسمی که قرار بود حاج خانم سعیده سالاری، همسر سردار شهید ایزدی(حاج رمضان) مهمان ویژه آن باشد.
ساعت 18 به محل برگزاری مراسم رسیدم. عنوان برنامه «بیست و دومین یادواره شهدای منصوب به هیئت انصارالحسین (ع) رشت» بود؛ یادوارهای که هرساله به همت جوانان و خادمین این هیئت بزرگ با حضور پرشور مردم برگزار میشد؛ چشمان نافذ حاج رمضان امسال مرا نیز به فضای روحانی این مراسم کشاند.
هنوز برنامه به طور رسمی آغاز نشده بود که نوای دلنشین زیارت عاشورا دلها را به سمت بینالحرمین پرواز داد، پیش از آنکه از یار امام حسین بشنویم به ساحت مقدس ارباب ابراز ارادت کردیم؛ در گوشهای از سالن نشستم و منتظر ماندم تا همسر شهید از راه برسد هدفم استفاده از فضای معنوی مراسم و گفتوگوی اختصاصی با همسر شهید ایزدی بود.
زندگی با شهید زنده و درس ایستادگی
کمکم مادران شهدا وارد سالن شدند؛ مادرانی با قامتهای خمیده اما دلهایی استوار که به استقبال همسر شهیدِ جبهه مقاومت آمده بودند، هر یک در گوشهای از سالن نشستند. دقایقی بعد، همسر شهید حاج رمضان نیز وارد سالن شد. وقتی متوجه شد مادران شهدا در گوشهای نشستهاند، بیدرنگ و با نهایت فروتنی به سوی آنان رفت، گوشه چادرشان را بوسید و سر تعظیم فرود آورد. این صحنه، توجه همه را جلب کرد؛ این رفتار را از بانویی میدیدیم که خودش سالها با یک "شهید زنده" زندگی کرده و امروز گوشه چادرش، بوسیدنی و متبرکتر از همیشه است.
وقتی عزت پس از گمنامی آمد
شهید سرلشکر پاسدار محمد سعید ایزدی پناهِ ستمدیدگان جهان و فرمانده جبهه مقاومت بود؛ مردی که سالها عمر خود را در راه دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی و مبارزه با استکبار جهانی سپری کرد و در این مسیر گمنامی را برگزیده بود تا اینکه در خرداد 1404 در حمله رژیم صهیونیستی به قم به شهادت رسید و به شهدای جبهه مقاومت پیوست اما خداوند، عزتی بزرگ نصیبش کرد و پس از شهادتش شناخته شد.

روایت سردار ایزدی قرار است از زبان همسر شهید شنیده شود؛ همسری که خود نماد صبر زینبی، استقامت و وفاداری است؛ زنی که بیش از 40 سال، دقیقه به دقیقه زندگیاش در کنار حاج رمضان با شرایط خاص امنیتی او سپری کرد و در غیبتهای طولانی شوهر، ستون خانه و پناه خانواده شد.
آغاز پیمان عشق به رنگ خدا
در گفتوگویی اختصاصی پای صحبتهای همسر شهید نشستیم؛ او سخنانش را با قرائت سوره کوثر آغاز کرد و سلام و درود فرستاد به روح هشت هزار شهید استان گیلان. سپس با احترام از مادران شهدا و رزمندگان جبهه مقاومت یاد کرد و بعد سخنانش را از اولین ساعات زندگی مشترکشان آغاز کرد؛ لحظهای که با حاج رمضان سر سفره عقد سادهشان نشستند و پیمان زناشویی بستند، از روزهای سخت و شیرین دفاع مقدس در سرپل ذهاب تا سالهای حضور در لبنان و همراهی با جبهه مقاومت. لحظه به لحظه این همراهی را سخت اما شیرین توصیف کرد و از آن سالها به عنوان بهترین روزهای عمرش یاد کرد.
همسر شهید در حالیکه نگاهش به قاب عکس همسرش گره خورده بود خاطراتش را ذکر میکند؛ خاطراتی که روایت 42 سال عشق، همراهی و مجاهدت را در خود جای دادهاند. عشقی که پایان ناپذیر بود و رنگ خدا داشت و همین رنگ خدا هم فراق را آسان کرده بود. با عشق و علاقه خاصی از حاج رمضان میگفت در حالیکه خودش بهسبب عمری همراهی و صبر بر سختیها به بانویی مقاوم و الگوی ایثار تبدیل شده بود.

مسیر دلدادگی انقلاب از نوجوانی تا جوانی
همسر شهید، مسیر مجاهدت حاج رمضان را از سالهای دور آغاز میکند؛ از نوجوانی شهید که ایمان، ولایتمداری و مجاهدت، آرام آرام در جانش ریشه دواند. وی میگوید: حاج رمضان در خانوادهای با پیشینه عمیق مذهبی متولد شد؛ خانه پدریاش «بیتالعلماء» بود، مادرش هم زنی متدین و اهل معرفت بود که همواره میگفت: فرزندم باید سرباز ولایت و امام زمان (عج) شود و همین باور، محور تربیت فرزندش قرار گرفت.
به گفته همسر شهید، حاج رمضان از همان دوران کودکی، همراه پدر در جلسات معنوی منتظرانالمهدی شرکت میکرد و در فضایی سرشار از ایمان و انتظار رشد یافت؛ سربازی ولایت را نه در شعار بلکه در عمل آموخت و با جان و دل پذیرفت؛ این مسیر در دوران جوانی نیز ادامه پیدا کرد؛ زمانی که ندای الهی امام خمینی (ره) بر قلبش نشست و همپای دیگر جوانان انقلابی با شور و شوقی وصفناشدنی در راهپیماییهای پیروزی انقلاب اسلامی حضور یافت. حاج رمضان بارها میگفت: اگر انقلاب اسلامی نبود، معلوم نبود چه سرنوشتی نصیب ما میشد.
طعم دوری و چشمانتظاری از اولین روز عقد
سال 1362، در اوج جنگ تحمیلی، زندگی مشترک آنها آغاز شد. حاج رمضان در آن سالها به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوسته و در تیپ نبیاکرم (ص) استان کرمانشاه مشغول خدمت بود؛ ازدواجشان ساده و بیتکلف برگزار شد؛ بدون هرگونه تشریفات. ساعاتی پس از خوانده شدن خطبه عقدشان، حاج رمضان راهی منطقه شد و همسرش از نخستین روزهای عقد، طعم دوری و چشمانتظاری را چشید. او میگوید: روز ازدواجمان مصادف با میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار بود. دو هفته بعد از عقد، همدیگر را دیدیم و با کمترین امکانات و سادهترین وسایل زندگیمان را آغاز کردیم؛ زندگی که از همان ابتدا معلوم بود با دوریها، دلتنگیها و فراز و نشیبهای فراوان همراه خواهد بود.
همسر شهید میگوید: یک حلقه ساده و یک جفت گوشواره به اصرار خواهرشوهرم خریدیم. مراسم خاصی نداشتیم و جهیزیهام بسیار مختصر بود. حاج رمضان هم از پدرش کمکهزینهای برای ازدواج نگرفت؛ اعتقاد داشت باید صفر تا صد زندگی را با تلاش خودش بسازد. مدتی در خانه پدرشوهر زندگی کردیم و بعد همراه همسر راهی جبهههای غرب کشور شدم.

سرپلذهاب؛ فصل رویایی زندگی
"سرپلذهاب" یکی از مهمترین مقاطع زندگی مشترک آنها بود. همسر شهید از آن روزها به عنوان «روزهای رؤیایی» یاد میکند؛ روزهایی که با وجود سختیها سرشار از معنویت و همدلی بود؛ اما آنها تنها نبودند بلکه تعدادی از رزمندگان همراه با خانواده و فرزندانشان هم در همسایگیشان بودند.
همسر شهید در این بخش از روایتش، با احترام و افتخار از شیرزنان شمال کشور یاد میکند؛ زنانی که در سرپل ذهاب حضوری مؤثر و فعال داشتند؛ این زنان در حسینیهها به پشتیبانی از جبهه مشغول بودند؛ شبها صدای دعا و مناجاتشان فضا را پر میکرد و روزها خدمات پشتیبانی ادامه داشت؛ از شستن لباسهای رزمندگان گرفته تا پخت غذا و ارسال وسایل به جبهه … معنویت خاصی حاکم بود؛ زن و مرد، شانه به شانه، با عشق و انگیزهای خاص برای دفاع از وطن خدمت میکردند.
اعزام به لبنان در میانه آتش؛ روایت همسر شهید از تحولات منطقهای دهه 60
سال 1363، حاج رمضان برای مأموریتی به لبنان اعزام شد؛ آنموقع از بخشهای مختلف سپاه برای آن مأموریت الهی نیرو میخواستند و حاج رمضان هم اعزام شد اما مدتی بعد درست در مقطعی که رژیم بعث عراق حملات خود را به مرزهای ایران تشدید کرده بود، نیروهایی که به لبنان اعزام شده بودند، به کشور بازگشتند تا مقابل دشمن بعثی بایستند. همزمان با این تحولات، حزبالله لبنان نیز در حال شکلگیری بود.
همسر شهید به تحولات مهم آن سالها اشاره میکند و میگوید: اسرائیل تلاش میکرد با تبعید بخش عمدهای از جامعه فرهیخته فلسطینی، حلقههای مقاومت را از هم بپاشد و لذا سعی میکرد نزدیک به 500 نفر از فلسطینیان تحصیلکرده و تأثیرگذار را که توان سازماندهی حلقههای مبارزه در داخل فلسطین داشتند را در کشورهای عربی پراکنده کند. اما در همان زمان، حزبالله تازهتأسیس و ایرانِ قدرتمند وارد میدان شدند و از این نیروها حمایت کردند.
وی میافزاید: اسرائیل اصرار داشت این افراد در کشورهای مختلف عربی تقسیم شوند اما حمایت محور مقاومت باعث شد زمینه بازگشت آنها به فلسطین فراهم شود.
همسر شهید با اشاره به سخن تاریخی امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه "راه قدس از کربلا میگذرد" گفت: دشمن بهدنبال از هم گسستن حلقههای مقاومت بود اما هر توطئهای که طراحی میکرد، در نهایت به نزدیکتر شدن و پربارتر شدن این حلقهها انجامید. به گفته همسر شهید، لبنان در آن سالها به نقطه اتصال ایران، حزبالله و فرماندهان فلسطینی تبدیل شد.
حاج رمضان و سید حسن نصرالله؛ روابط برادرانه فراتر از تشکیلات
همسر شهید در ادامه گفتوگو به ارتباط نزدیک و عمیق حاج رمضان با فرماندهان جبهه مقاومت اشاره میکند؛ ارتباطی که به گفته او هرگز صرفاً یک رابطه کاری و تشکیلاتی نبود. او میگوید: حاج آقا رابطهای بسیار صمیمی و عمیق با شهید سیدعباس موسوی داشتند و پس از انتخاب سید حسن نصرالله بهعنوان دبیرکل حزبالله لبنان، این ارتباط با ایشان نیز شکل گرفت. این رابطه، رابطهای برادرانه، دوستانه و همراه با ارادت بود.

به گفته همسر شهید، حاج رمضان و سید حسن نصرالله سالها در جبهه مقاومت در کنار یکدیگر مجاهدت میکردند و ارتباطشان از جنس اعتماد و همدلی بود. او میافزاید: ما سالها با فرماندهان مقاومت نشست و برخاست داشتیم؛ رفت و آمدهای خانوادگی و صمیمی میان ما برقرار بود و بسیاری از این فرماندهان، بعدها توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند.
شب شهادت سید حسن نصرالله؛ آرامش در دل آتش
همسر شهید با مکثی کوتاه، به شبی اشاره میکند که خبر شهادت سید حسن نصرالله به خانواده حاج رمضان رسید؛ شبی که به گفته او، خانه پر از بیقراری و اندوه شد. او میگوید: وقتی خبر شهادت سید را شنیدیم خیلی بیقراری و بیتابی میکردیم؛ همسرم با اینکه خودش عزادار و دلسوخته بود وقتی فضای خانه را ملتهب دید سعی کرد محیط خانه را آرام کند. میگفت ما کمر به نابودی اسرائیل بستهایم، اینها حوادث طبیعیِ مسیر انقلاب است. برای فتح قلهای که رهبر انقلاب فرمودند باید شهید بدهیم. پس اشکهایتان را پاک کنید و آرام باشید. به گفته همسر شهید، این جملات او از عمق باور و یقین حاج رمضان به مسیر ولایت و مقاومت برمیآمد.
نقشآفرینی پس از شهادت فرماندهان مقاومت
پس از شهادت فرماندهان مقاومت در جنگ اخیر لبنان، حاج رمضان بار دیگر عازم لبنان شد. همسر شهید میگوید: ایشان به لبنان رفتند و فرماندهان باقیمانده مقاومت را جمع کردند. حاج آقا در لبنان اعتبار ویژهای داشت؛ فرماندهان مقاومت او را بسیار دوست داشتند و به او اعتماد کامل داشتند. خودش هم دلی کار میکرد نه برای دیده شدن بلکه برای انجام تکلیف.
ذوب در ولایت؛ باور قلبی به پیوند رهبری و امام زمان(عج)
محور همه تصمیمها و فعالیتهای حاج رمضان، ولایت بود. همسر شهید میگوید: حاج آقا معتقد بود کلامِ ولی، کلام امام زمان است. میگفت اگر این مسیر را انتخاب کردهایم، باید «سمعاً و طاعةً» باشیم؛ "حرفِ ولی خدا، حرف اول و آخر است."

به گفته همسر شهید، حاج رمضان به معنای واقعی کلمه، ذوب در ولایت بود و کوچکترین تردیدی در تبعیت از ولیفقیه نداشت. همین باور مسیر زندگی و مجاهدتش را روشن کرده بود.
شعار «مرگ بر اسرائیل» در جای جای جهان
همسر شهید با نگاهی کلانتر به تحولات امروز جهان میگوید: امروز در جای جای جهان و پشت دیوارهای استکبار، شعار «مرگ بر اسرائیل» سر داده میشود؛ این شعار حاصل خون شهدا، مجاهدت آنان و صبر و ایستادگی همسرانشان است. این فریاد پشتوانهای از سالها مقاومت دارد.
42 سال زندگی مشترک؛ پر از دوری اما سرشار از عشق و محبت
وی سپس به سالهای زندگی مشترکشان بازمیگردد و میگوید: 42 سال کنار حاج رمضان بودم؛ این سالها پر از دوری و دلتنگی بود اما هممسیر و همدل بودیم…برای توضیح این مسیر نورانی مثال پیادهروی اربعین را میزند و میگوید: در مسیر پیادهروی اربعین، بعضیها پیاده و بعضیها با ماشین میروند و همه میدانند چه سختیهایی پیشروی آنهاست … مسیر زندگی نیز همینگونه است وقتی از اولِ زندگی، مسیرت را درست انتخاب میکنی، سختیهای وسط راه برایت شیرین و قابل تحمل میشود؛ چون یقین داری انتخابت درست بوده و این انتخاب به خدا ختم میشود.
اگر به عقب برگردم باز هممسیرش میشوم
همسر شهید با قاطعیت میگوید: من در زندگی با حاج رمضان، تلخی ندیدم؛ هرچه بود، شیرین بود. اگر به عقب برگردم باز هم ایشان را انتخاب میکنم و هممسیرش میشوم. روزی که تصمیم گرفتم همراه و یار و همدمش باشم، همهچیز را با جان و دل پذیرفتم. من از این همراهی هرگز پشیمان نیستم.
بنده واقعی خدا؛ فرماندهای جامعالاطراف
همسر شهید در ادامه در توصیف شخصیت حاج رمضان میگوید: حاج آقا بنده واقعی خدا بود؛ کسی که در حساسترین مقطع تاریخی، وظیفهاش را بهدرستی تشخیص داد و آنچه بر عهدهاش گذاشته شده بود، به بهترین شکل انجام داد. ایشان همواره مطیع ولایت بود و در خط ولایت حرکت میکرد.

به گفته این بانوی صبور و مقاوم، حاج رمضان انسانی خودساخته، مدیر و مدبر و یاور مظلومان جهان بود. امداد و پشتوانهاش را قرآن کریم و اهلبیت میدانست و اشکهایش برای اهلبیت نیز همیشه سرازیر بود.
همسر شهید در ادامه به روحیات حاج رمضان در محیط کار و خانواده اشاره میکند و میگوید: حاج آقا در کار بسیار جدی بود و در محیط خانه و خانواده نیز فردی خانوادهدوست، مهربان و صاحب ابتکار در کارهای خیر بود و در هر عرصهای که وارد میشد، جزو پیشگامان بود و کار را نیمهتمام رها نمیکرد. در عینحال عاشق صلهرحم بود. با وجود شرایط امنیتی خاص، هر فرصتی که پیدا میکرد، از فامیل درجه یک شروع میکرد و به دیدارشان میرفت. اگر امکان دیدار نبود، حتماً تلفنی جویای حالشان میشد.
ادامه مسیر؛ تبیین سیره شهید بر دوش همسر
همسر شهید وظیفه امروز خود را تبیین سیره شهید میداند و میگوید: همه عمرم به انتظاری سخت اما شیرین گذشت؛ این انتظار، رنگ خدا داشت و برای رضای خدا بود؛ و همین رنگ و باور قلبی، آن را قابل تحمل کرد.
کاش زمان برمیگشت تا بیشتر همراهش باشم
همسر شهید از وابستگی عاطفی عمیق خود به حاج رمضان میگوید؛ وابستگی که هرگز مانع مسیر مجاهدت نشد. او میگوید: من حدود 10 سال با ایشان در لبنان زندگی کردم؛ آدمی بودم که بهشدت به ایشان وابسته بودم حتی اگر برای یک سفر معمولی میخواستند بروند، تحمل دوریشان برایم سخت بود؛ وقتی مأموریت میرفتند، دوریشان را تحمل میکردم و هیچوقت غر نزدم یا اعتراضی نکردم بلکه دلم میخواست بیشتر همراهشان باشم خیلی وقتها با خودم میگویم ایکاش زمان برگردد و من بیشتر کنارشان باشم و بیشتر همراهیشان کنم.

وی در این بخش از گفتوگو، خطابش را به خانوادههایی میبرد که هنوز در انتظار بازگشت پیکر عزیزانشان هستند و میگوید: میشود منتظر بود، میشود سختی کشید، میشود دوری همسرت را تحمل کنی اما عاشقانه با او زندگی کنی. این تجربهای است که با تمام وجود لمسش کردم.
زندگی خانوادههای شهدا قبل و بعد از شهادت
این بانوی صبور، زندگی خانوادههای شهدا را به دو بخش تقسیم میکند و توضیح میدهد: زندگی ما خانوادههای شهدا، دو فصل دارد؛ یک فصل، قبل از شهادت همسر است که با صبوری و استقامت خانوادهها امتداد مییابد؛ زندگی با عزیزانی که بسیار پرمشغله هستند مانند همسرِ من که شرایط امنیتی خاص داشت، یا شهدای دیگر در حوزههای هستهای و موشکی و مقاومت. هرکدام بهنوعی سختیهای زیادی را پشت سر میگذاشتند و خانوادههایشان هم در این سختی همراهشان هستند.
بار سنگین زندگی بر دوش زن خانواده
وی با تأکید میگوید: این سختیها مخصوصاً برای کسانی که تعداد فرزندانشان بیشتر بود و از خانوادههایشان دور بودند بسیار سنگینتر بود؛ همسر من هم با این سختیها مواجه بود شاید حتی بیشتر. به خاطر شرایط خاص امنیتی نمیتوانست خیلی جاها به خانواده کمک کند و بار مسئولیت زندگی عملاً در نبودِ همسر روی دوش من بود؛ با وجود این دوریها اما حاج رمضان هرگز نسبت به خانواده بیتفاوت نبود و به خانواده میرسید از سوی دیگر نوری الهی، دل خانواده را آرام میکند و خدا اینجا آنقدر دوست، همراه و یار در مسیر آدم قرار میدهد که دستتنها نباشند.
به گفته این بانوی صبور، فصل دوم زندگی، بعد از شهادت همسر آغاز میشود؛ شاید قبلش خیلی از همسران شهدا فکر میکردند غیبت همسر سختترین بخش زندگی است اما بعد از شهادت تازه متوجه میشوند که سختی این فصل از زندگی چندین برابر بیشتر است و صبر و مجاهدتی ویژه میطلبد با این حال، وقتی به این باور میرسند که در جهاد همسر شریک بودهاند و مسیری را انتخاب کردهاند که رنگ خدایی داشت، دلشان آرام میگیرد.

صبر و ایستادگی زینبی در ادامه راهِ همسر شهید
همسر شهید با نگاهی مادرانه و دلسوزانه خطاب به همسران جوان شهدا میگوید: بدون شک دوری و داغ فراق بسیار سخت است بهویژه برای خانمهای جوانی که همسرانشان را از دست دادهاند. این بانوان مسیر طولانی، سخت و پر پیچ و خمی پیش رویشان است؛ مسیری که صبر و ایستادگی زینبی میخواهد اما نباید نگران باشند چراکه دست خدا روی سرشان است و تنها نیستند.
دیدگاه حاج رمضان نسبت به نقش زن مسلمان در خانه و اجتماع
وی در بخش دیگری از گفتوگو، به اندیشه و نگاه حاج رمضان نسبت به نقش زن مسلمان در خانواده و اجتماع اشاره میکند و میگوید: حاج آقا همیشه مشوق من برای ادامه تحصیل و فعالیتهای اجتماعی بودند. نهفقط در حرف بلکه شرایطش را هم فراهم میکردند؛ در خیلی از برنامهها، کمککار و یار من بودند، طرح و ایده میدادند و مشوق واقعی من بودند. ایشان معتقد بودند وظیفه اصلی زن، تربیت فرزند است اما در جایی که حضورم در اجتماع، لازم و مهم بود تشویقم میکردند تا در فعالیتهای اجتماعی هم اثرگذار باشم و هیچوقت مانع نمیشدند.
چهرهای صمیمی از یک فرمانده
همسر شهید در توصیف روابط خانوادگی حاج رمضان میگوید: ایشان با اعضای خانواده و بچهها خیلی صمیمی بودند؛ هر زمان که فرصت میکردند با ذوق و اشتیاق کنار بچهها و نوهها بودند. حتی با برادرزادهها کشتی میگرفتند، با جوانترها کوه میرفتند و بسیار خوشمشرب بودند.
وی تأکید میکند: حاج آقا اصلاً چهره خشک و رسمی نداشتند. با همه بهویژه جوانها و بچهها، خونگرم و صمیمی و مهربان و باگذشت بودند. خیلی وقتها راحتی و آسایش دیگران را بر راحتی خودشان ترجیح میدادند و در دستگیری و کمک به دیگران سعی میکردند پیشگام باشند.
آخرین سفارشها؛ رهبری و فلسطین را تنها نگذارید
همسر شهید در ادامه به آخرین جملات و وصیتهای حاج رمضان اشاره میکند؛ جملاتی که به گفته او، عصاره تمام سالهای مجاهدت و باور قلبی همسرش بود. او میگوید: حاج آقا همیشه تأکید داشتند گوش به فرمان ولایت باشیم و فلسطین را تنها نگذاریم؛ معتقد بودند مبارزه با صهیونیسم در حقیقت مبارزه با شیطان است.
به گفته همسر شهید، حاج رمضان باور داشت امروز جبهه حق و باطل جلوی چشمان ما است و هرکس باید جایگاه خود را در این میدان پیدا کند. او تأکید میکرد تنها راه درست، قرار گرفتن در مسیر ولایت است و خط قرمز زندگیاش، ولایت و ولایتمداری بود؛ خط قرمزی که هیچگاه از آن عبور نکرد.
امید به نسل آینده مقاومت
همسر شهید از نگاه امیدوارانه حاج رمضان به نسلی که قرار است پرچم مقاومت را بلند کند میگوید و تأکید میکند: حاج آقا اعتقاد داشت جبهه مقاومت رویشی است نه ریزشی. میگفت جوانان امروز باهوش، آگاه و با بصیرت هستند و انشاءالله انتخابهای درستی خواهند داشت و پرچم حمایت از مظلوم و مبارزه با استکبار را بر دوش میکشند و به نسلهای بعد انتقال میدهند.

سفر کوتاه به مشهد؛ انگار قرار بود وداع باشد
به گفته همسر شهید، حاج رمضان در روزهای پایانی عمر در ایران حضور داشت اما به دلیل شرایط امنیتی، هیچیک از بستگان از محل سکونتشان خبر نداشتند. او میگوید: ایام قبل از شهادت، یک سفر چند ساعته به مشهد داشتیم. ایشان در آن سفر با یکی از علماء دیدار داشتند، یکی از عادتهایشان با وجود مشغلههای فراوان، نشستن پای درس علما بود و برای خودسازی از آنها دستورالعمل راهگشا میگرفتند.
وی ادامه میدهد: آن سفر مشهد، سفر خاصی بود. دو ساعت در حرم امام رضا (ع) مفصل زیارت کردیم و بازگشتیم. حس میکنم حاج آقا در آن سفر، برات شهادتش را از امام رضا گرفت.
خواب حاج قاسم و پایانِ مأموریت دنیایی حاج رمضان
همسر شهید به خوابی اشاره میکند که حاج رمضان پیش از شهادت دیده بود و میگوید: حاج قاسم در خواب محکم ایشان را در آغوش گرفته و گفته بود «خسته نباشی». بعد از شهادت متوجه شدیم که این جمله یعنی پایانِ مأموریت دنیایی و حاج قاسم به ایشان خداقوت گفته بود.

هشت روز بیخبری؛ انتظارِ آشنا
وی از روزهای پایانی عمر حاج رمضان میگوید: در ایام جنگ 12 روزه هیچ خبری از ایشان نداشتم و این بیخبری هم صبری ویژه میطلبید؛ روزهای سختی بود. من 42 سال با این احساس و بیقراری زندگی کرده بودم در تمام این سال ها هر لحظه فکر میکردم ممکن است با خبر شهادتش روبرو شوم.
باورم نمیکردم رفته باشد
همسر شهید ادامه میدهد: وقتی شنیدم به آرزوی دیرینهاش رسیده، آرام شدم چراکه بهپاس سالهای مجاهدتهایش، نمره قبولی را از خدا و اهلبیت گرفت و سربلند شد. وقتی پیکر مطهرش را آوردند بالای سرش رفتم و گفتم این افتخار گوارای وجودت.
پیام به مردم ایران و دشمنان
همسر شهید در بخش پایانی سخنانش خطاب به مردم ایران میگوید: مردم ایران پیرو راه امام خمینی (ره) هستند؛ در بزنگاههای مختلف همیشه هوشیار بودهاند و به وظایفشان عمل کردهاند.. اما دشمنانِ این مرز و بوم بدانند که هیچ پیروزی نصیبشان نخواهد شد زیرا این مردم پیوند عمیقی با قرآن و اهلبیت دارند؛ این مردم برای بقای انقلاب و کشورشان، برای هویت و ملیتشان خونها دادهاند و پای این خونها خواهند ایستاد.
به گفته همسر شهید، حتی یک وجب از خاک وطن را تقدیم دشمن نکردیم و این ثمره خون شهدا، پایداری مردم و حمایت و ایستادگی آنهاست؛ مردمی که هرگز سر تعظیم مقابل دشمنان فرود نخواهند آورد و با هر عقیده و سلیقهای کشورشان را دوست دارند.
سفارش به خانوادهها و نسل جوان
وی در پایان خطاب به مردم میگوید: ستون خانه، زنان هستند و لذا بانوان و جوانان ما باید هوشیار باشند زیرا دشمن خانواده را نشانه گرفته است؛ همه با هم به قرآن، به فرهنگ پاک و اصیل ایرانی ـ اسلامیمان تکیه کنیم؛ این بهترین حمایتی است که میتوانیم از کشورمان داشته باشیم و از شر توطئههای شوم دشمنان در امان باشیم.
به گزارش تسنیم، سردار شهید محمد سعید ایزدی معروف به حاج رمضان از فرماندهان برجسته جبهه مقاومت و یار و یاور مردم مظلوم فلسطین در طول عمر پربرکتش، با تمامی چهرههای شاخص مقاومت همچون عماد مغنیه، سید حسن نصرالله، عبدالعزیز رنتیسی، محمود الزهار تا ابراهیم عقیل، فؤاد شکر، اسماعیل هنیه، محمد الضیف، صالح العاروری و یحیی السنوار همکاری نزدیک داشت و همرزم حاج قاسم سلیمانی بود.
عملیات ترور این سردار گمنام و رشید جهانِ اسلام بارها در سوریه و لبنان ناکام ماند تا سرانجام در دفاع مقدس 12 روزه در حمله رژیم صهیونیستی در قم به آرزوی دیرینهاش رسید و به قافله شهدا پیوست.
گفتوگو از: زهرا رستگار
انتهای پیام/




نظرات کاربران